سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/5/5
5:9 عصر

جوک دست اول 6

بدست امیر جعفرقلیزاده در دسته

یه روز حضرت داوود و حضرت ایوب و شیطان داشتن با هم بحث میکرن . حضرت داوود میگه من بهترین صدای دنیا رو دارم , حضرت ایوب میگه منم صبورترین آدم دنیا هستم و شیطان هم میگه من پدرسوخته ترین آدم دنیام . خلاصه قرار میزارن میرن که برن پیش خدا و خدا قضاوت کنه . اول حضرت داوود میره و بعد چند دقیقه برمیگرده میگه خدا حرف منو تایید کردن , بعد حضرت ایوب میره و بعد از چند دقیقه بر میگرده میگه خدا حرف منم تایید کردن , بعد شیطان میره و بعد از چند دقیقه با عصبانیت بر میگرده و میگه : این هاشمی رفسنجانی کیه

ترکه شب بلال میخوره تا صبح اذان میگه

ترکه یه سکه قدیمی پیدا میکنه , روش نوشته بوده 120 سال قبل از میلاد مسیح

ترکه میره مسجد وقتی میاد بیرون میبینه کفشاش نیست . با خودش میگه من کی رفتم خودم نفهمیدم؟؟!!

روی یه ترکه سمباده میکشن میبینن زیرش لره

ترکه میره بهشت زیر پای مادرا له میشه

ترکه میخواسته آب بخوره ، آب نبوده تیمم می کنه

یه جانباز 40 درصد با یه جانباز 60 درصد با هم ازدواج میکنن بچشون مفقود الاثر میشه

ترکه میره خونه خدا وقتی برمیگرده میگه هیچ جا خونه خود آدم نمیشه

فرمانده به رشتیه میگه: این چیه دستته؟ میگه: ناموسمه قربان. فرمانده میگه: نه احمق! این تفنگته. به کسی ندیش ها

ترکه فیلم جنگی میدیده، تموم که میشه سینه خیز میره تلویزیونو خواموش کنه

ترکه از یه نفر میپرسه ساعت چنده طرف میگه دوازده . ترکه میگه ای بابا از صبح هر کسی یه چیزی میگه

ترکه دفترخاطراتش پر میشه میندازتش دور

ترکه یه چراغ جادو پیدا میکنه غولش میاد بیرون میگه3 تا آرزو بکن . ترکه میگه اول یه پراید میخوام . غول بهش میده . ترکه میگه دومیشم  پراید بده . غول بهش میده . ترکه میگه سومیشم یه پراید بده . غوله بهش میده و آخر سر میپرسه حالا این 3 تا پراید و میخوای چه کار ؟ ترکه میگه میخوام بفروشم یه زانتیا بخرم

یه روز ترکا یه فارسه رو به جرم جوک ساختن علیهشون میگیرن تا مجازاتش کنن. بهش میگن میندازیمت تو اتاق گاز . فارسه رو میندازن تو یه اتاق بدون سقف فارسه میزنه زیر خنده میگه: اتاق گازتونم که سقف نداره. از اون ور ترکه میگه: نگران نباش وقتی کپسول گاز از اون بالا اومد رو سرت میفهمی

روز قیامت خدا به مردا میگه: اونایی که زن ذلیل بودن سمت چپ بقیه سمت راست. همه میرن سمت چپ فقط یکی نمیره. خدا بهش میگه چرا تو نرفتی اونور؟ میگه: خانومم گفته اینجا وایسا

ترکه واسه اینکه دیگه مسخرش نکنن و بگه با بقیه فرق نداره میره توی یه اداره کار پیدا میکنه . خلاصه روز اول که میخواد بره سر کار خیلی خوشتیپ میکنه و کت وشلوارو سامسونت و کراوات و ... . همون وقت که میرسه سر کار نگهبان بهش میگه آقا شما ترکین ؟‌ ترکه تعجب میکنه میگه از کجا فهمیدی ؟ میگه آخه سامسونتتون رو گذاشتین توی زنبیل

به یه ترکه میگن کجا کار میکنی میگه نانوایی . میگن کدوم قسمتش ؟ میگه کامپیوتر


ff amirfa.com